آلبوم سرو چمان
معرفی ردیف های آواز آلبوم سرو چمان
دستگاه:ماهور
سه تار: داریوش پیرنیاکان
تنبک: مرتضی اعیان
نی: جمشید عندلیبی
اجرای امریکا
سال اجرا: ۱۳۶۹
سال انتشار: ۱۳۷۰
آواز: دوستان يكدل
غزل :سعدي
۱الف ۱ب نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی که به دوستان یک دل سر و دست برفشانی
۱الف درآمد ماهور ۱ب گشایش
۲دلم از تو چون نرنجد که به وهم
درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
داد
۳نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و
بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی
اشاره به حصار و داد
۴عجبت نیاید از من سخنان
سوزناکم
عجبست اگر نسوزم چو بر آتشم نشانی
خاوران اشاره به عراق
۶دل عارفان ببردند و قرار
پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
جمله دوم حصار
۵نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو
گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
جمله اول حصار
۸ مده ای رفیق پندم که نظر بر او
فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
گردانیه
۷و۹ مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر
نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
۷ نیشابورک ۹ عراق گردانیه
۱۰دل دردمند سعدی ز محبت تو خون
شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
گردانیه فرود به ماهور
مشخصات عروضی:
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
بحر: رمل مثمن مشکول
تصنيف سرو چمان
كلام حافظ
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند
دی گلهای ز طرهاش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمیکند
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
پیش کمان ابرویش لابه همیکنم ولی
گوش کشیده است از آن گوش به من نمیکند
با همه عطف دامنت آیدم از صبا عجب
کز گذر تو خاک را مشک ختن نمیکند
چون ز نسیم میشود زلف بنفشه پرشکن
وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمیکند
دل به امید روی او همدم جان نمیشود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمیکند
ساقی سیم ساق من گر همه درد میدهد
کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند
دستخوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر
بی مدد سرشک من در عدن نمیکند
کشته غمزه تو شد حافظ ناشنیده پند
تیغ سزاست هر که را درد سخن نمیکند
ﺗﺼﻨﻴﻒ: ﺑﻲﻫﻤﺰﺑﺎﻥ
ﻛﻼﻡ: ﺟﻮﺍﺩ ﺁﺫﺭ
ﻫﺮ ﺩﻣﻲ ﭼﻮﻥ ﻧﻲ، ﺍﺯ ﺩﻝ ﻧﺎﻻﻥ، ﺷﻜﻮﻩﻫﺎ ﺩﺍﺭﻡ
ﺭﻭﻱ ﺩﻝ ﻫﺮ ﺷﺐ، ﺗﺎ ﺳﺤﺮﮔﺎﻫﺎﻥ، ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﻡ
ﻫﺮ ﻧﻔﺲ ﺁﻫﻲ ﺍﺳﺖ، ﻛﺰ ﺩﻝ ﺧﻮﻧﻴﻦ
ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﻱ ﻋﻤﺮ ﺑﻲﺳﺎﻣﺎﻥ، ﻣﻲﺭﻭﺩ ﺳﻨﮕﻴﻦ
ﺍﺷﻚ ﺧﻮﻥﺁﻟﻮﺩ ﻣﻦ ﺩﺍﻣﺎﻥ، ﻣﻲﻛﻨﺪ ﺭﻧﮕﻴﻦ
ﺑﻪ ﺳﻜﻮﺕ ﺳﺮﺩ ﺯﻣﺎﻥ، ﺑﻪ ﺧﺰﺍﻥ ﺯﺭﺩ ﺯﻣﺎﻥ
ﻧﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﺩ ﻛﺴﻲ، ﻧﻪ ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﺩ ﺯﻣﺎﻥ
ﺑﻬﺎﺭ ﻣﺮﺩﻣﻲﻫﺎ ﺩﻱ ﺷﺪ
ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻃﻲ ﺷﺪ
ﺁﻩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻣﺴﺮﺩﻱﻫﺎ ﺧﺪﺍﻳﺎ
ﻧﻪ ﺍﻣﻴﺪﻱ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ، ﻛﻪ ﮔﺸﺎﻳﺪ ﻣﺸﻜﻞ ﻣﻦ
ﻧﻪ ﻓﺮﻭﻍ ﺭﻭﻱ ﻣﻬﻲ، ﻛﻪ ﻓﺮﻭﺯﺩ ﻣﺤﻔﻞ ﻣﻦ
ﻧﻪ ﻫﻤﺰﺑﺎﻥ ﺩﺭﺩﺁﮔﺎﻫﻲ
ﻛﻪ ﻧﺎﻟﻪﺍﻱ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﺁﻫﻲ
ﺩﺍﺩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻲﺩﺭﺩﻳﻬﺎ ﺧﺪﺍﻳﺎ
ﻧﻪ ﺻﻔﺎﻳﻲ ﺯ ﺩﻣﺴﺎﺯﻱ ﺑﻪ ﺟﺎﻡ ﻣﻲ
ﻛﻪ ﮔﺮﺩ ﻏﻢ ﺯ ﺩﻝ ﺷﻮﻳﺪ
ﻛﻪ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺭﺍﺯ ﭘﻨﻬﺎﻥ
كه ﭼﻪ ﺩﺭﺩﻱ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺮ ﺟﺎﻥ
ﻭﺍﻱ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻲﻫﻤﺮﺍﺯﻱ ﺧﺪﺍﻳﺎ
ﻭﻩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺣﺴﺮﺕ ﻋﻤﺮ ﮔﺮﺍﻣﻲ ﺳﺮ ﺷﺪ
ﻫﻤﭽﻮ ﺷﺮﺍﺭﻱ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺁﺫﺭ ﺑﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺷﺪ
ﻣﺮﺩﻡ ﭼﺸﻤﻢ ﺟﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﺯﺩ ﻳﺎﺭﺍ
ﺩﻝ ﻧﻬﻢ ﺯ ﺑﻲﺷﻜﻴﺒﻲ
ﺑﺎ ﻓﺴﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻳﺒﻲ
ﭼﻪ ﻓﺴﻮﻥ ﻧﺎﻓﺮﺟﺎﻣﻲ
ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪ ﺑﻲ ﺍﻧﺠﺎﻣﻲ ﻭﺍﻱ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻓﺴﻮﻥﺳﺎﺯﻱ ﺧﺪﺍﻳﺎ
تصنيف خاطر حزين
كلام حافظ
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
تصنيف مرغ سحر
ﻛﻼﻡ: ﻣﻠﻚﺍﻟﺸﻌﺮﺍﻱ ﺑﻬﺎﺭ
ﻣﺮﻍ ﺳﺤﺮ ﻧﺎﻟﻪ ﺳﺮ ﻛﻦ
ﺩﺍﻍ ﻣﺮﺍ ﺗﺎﺯﻩ ﺗﺮ ﻛﻦ
ﺯ ﺁﻩ ﺷﺮﺭ ﺑﺎﺭ، ﺍﻳﻦ ﻗﻔﺲ ﺭﺍ ﺑﺮﺷﻜﻦ ﻭ ﺯﻳﺮ ﻭ ﺯﺑﺮ ﻛﻦ
ﺑﻠﺒﻞ ﭘﺮ ﺑﺴﺘﻪ ﺯ ﻛﻨﺞ ﻗﻔﺲ ﺩﺭﺁ
ﻧﻐﻤﻪ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﻧﻮﻉ ﺑﺸﺮ ﺳﺮﺍ
ﻭﺯ ﻧﻔﺴﻲ ﻋﺮﺻﺔ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻙ ﺗﻮﺩﻩ ﺭﺍ
ﭘﺮ ﺷﺮﺭ ﻛﻦ
ﻇﻠﻢ ﻇﺎﻟﻢ، ﺟﻮﺭ ﺻﻴﺎﺩ
ﺁﺷﻴﺎﻧﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ
ﺍﻱ ﺧﺪﺍ، ﺍﻱ ﻓﻠﻚ، ﺍﻱ ﻃﺒﻴﻌﺖ
ﺷﺎﻡ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺳﺤﺮ ﻛﻦ
ﻧﻮﺑﻬﺎﺭ ﺍﺳﺖ، ﮔﻞ ﺑﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﺑﺮ ﭼﺸﻢ ﮊﺍﻟﻪﺑﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﻳﻦ ﻗﻔﺲ ﭼﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﻭ ﺗﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺷﻌﻠﻪ ﻓﻜﻦ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﺍﻱ ﺁﻩ ﺁﺗﺸﻴﻦ
ﺩﺳﺖ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﮔﻞ ﻋﻤﺮ ﻣﺮﺍ ﻣﭽﻴﻦ
ﺟﺎﻧﺐ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﮕﻪ ﺍﻱ ﺗﺎﺯﻩ ﮔﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ
ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﻦ
ﻣﺮﻍ ﺑﻲﺩﻝ، ﺷﺮﺡ ﻫﺠﺮﺍﻥ، ﻣﺨﺘﺼﺮ ﻛﻦ
ﻋﻤﺮ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺷﺪ
ﻋﻬﺪ ﻭ ﻭﻓﺎ ﭘﻲﺳﭙﺮ ﺷﺪ
ﻧﺎﻟﻪ ﻋﺎﺷﻖ، ﻧﺎﺯ ﻣﻌﺸﻮﻕ
ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺭﻭﻍ ﻭ ﺑﻲﺍﺛﺮ ﺷﺪ
ﺭﺍﺳﺘﻲ ﻭ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﻓﺴﺎﻧﻪ ﺷﺪ
ﻗﻮﻝ ﻭ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﻫﻤﮕﻲ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻧﻪ ﺷﺪ
ﺍﺯ ﭘﻲ ﺩﺯﺩﻱ ﻭﻃﻦ، ﺩﻳﻦ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺷﺪ
ﺩﻳﺪﻩ ﺗﺮ ﺷﺪ
ﻇﻠﻢ ﻣﺎﻟﮏ، ﺟﻮﺭ ﺍﺭﺑﺎﺏ
ﺯﺍﺭﻉ ﺍﺯ ﻏﻢ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﻲﺗﺎﺏ ﺳﺎﻏﺮ ﺍﻏﻨﻴﺎ ﭘﺮ ﻣﻲ ﻧﺎﺏ
ﺟﺎﻡ ﻣﺎ ﭘﺮ ﺯ ﺧﻮﻥ ﺟﮕﺮ ﺷﺪ
ﺍﻱ ﺩﻝ ﺗﻨﮓ! ﻧﺎﻟﻪ ﺳﺮ ﮐﻦ
ﺍﺯ ﻗﻮﻳﺪﺳﺘﺎﻥ ﺣﺬﺭ ﮐﻦ
ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ ﺻﺮﻓﻨﻈﺮ ﮐﻦ
ﺳﺎﻗﻲ ﮔﻠﭽﻬﺮﻩ ﺑﺪﻩ ﺁﺏ ﺁﺗﺸﻴﻦ
ﭘﺮﺩﻩ ﺩﻟﮑﺶ ﺑﺰﻥ، ﺍﻱ ﻳﺎﺭ ﺩﻟﻨﺸﻴﻦ
ﻧﺎﻟﻪ ﺑﺮﺁﺭ ﺍﺯ ﻗﻔﺲ، ﺍﻱ ﺑﻠﺒﻞ ﺣﺰﻳﻦ
ﮐﺰ ﻏﻢ ﺗﻮ، ﺳﻴﻨﻪ ﻣﻦ ﭘﺮﺷﺮﺭ ﺷﺪ