آلبوم پيام نسيم
معرفی ردیف های آواز آلبوم پيام نسيم
دستگاه: ابوعطا
سه تار: داریوش پیرنیاکان
تنبک: مرتضی اعیان
نی: جمشید عندلیبی
اجرای امریکا
سال اجرا: ۱۳۶۹
سال انتشار: ۱۳۷۰
آواز: مژده دلدار
غزل :حافظ
۱ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
درآمد ابوعطا جمله اول
۲نکتهای روح فزا از دهن دوست بگو نامهای خوش خبر از عالم اسرار بیار
درآمد ابوعطا جمله دوم
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام شمهای از نفحات نفس یار بیار
-
۳به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز بی غباری که پدید آید از اغیار بیار
درآمد ابوعطا جمله سوم
۴گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب بهر آسایش این دیده خونبار بیار
حجاز
۵شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن به اسیران قفس مژده گلزار بیار
حجاز
خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست خبری از بر آن دلبر عیار بیار
-
۶کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست عشوهای زان لب شیرین شکربار بیار
حجاز
۷روزگاریست که دل چهره مقصود ندید ساقیا آن قدح آینه کردار بیار
فرود به ابوعطا
دلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگین کن وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار
-
مشخصات عروضی:
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
تصنيف:پيام نسيم
كلام:حافظ
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را ضررها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی
طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن
کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست
مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی
جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع
که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی
میای دارم چو جان صافی و صوفی میکند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنیتر میرسد روزی
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی
نه حافظ میکند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی
جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده
جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی
آواز : سوداي عاشقي
غزل: حافظ
۱دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
جمله اول كرد بيات
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
-
۲گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
جمله دوم كرد بيات
۳شوخی مکن که مرغ دل بیقرار من سودای دام عاشقی از سر به درنکرد
بيات فرود به شور
هر کس که دید روی تو بوسید چشم من کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
-
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
-
مشخصات عروضی:
وزن: مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوف
آواز : دوبيتي
كلام: باباطاهر
ﺧﻮﺵ ﺁﻥ ﺳﺎﻋﺖ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺗﻪ ﻭﻳﻨﻢ ﻛﻤﻨﺪ ﻋﻨﺒﺮﻳﻦﺗﺎﺭ ﺗﻪ ﻭﻳﻨﻢ
ﻧﻪﻭﻳﻨﻪ ﺧﺮﻣﻲ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﻝ ﻣﻮ ﻣﮕﺮ ﺁﻥ ﺩﻡ ﻛﻪ ﺭﺧﺴﺎﺭ ﺗﻪ ﻭﻳﻨﻢ
دشتستاني
ﻏﻢ ﻋﺎﻟﻢ ﻫﻤﻪ ﻛﺮﺩﻱ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﻣﮕﺮ ﻣﻮ ﻟﻮﻙ ﻣﺴﺖ ﺳﺮﻗﻄﺎﺭﻡ
ﻣﻬﺎﺭﻡ ﻛﺮﺩﻱ ﻭ ﺩﺍﺩﻱ ﺑﻪ ﻧﺎﻛﺲ ﻓﺰﻭﺩﻱ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﻡ
قوچاني
ﻧﺴﻴﻤﻲ ﻛﺰ ﺑﻦ ﺁﻥ ﻛﺎﻛﻞ ﺁﻳﻮ ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺷﺘﺮ ﺯ ﺑﻮﻱ ﺳﻨﺒﻞ ﺁﻳﻮ
ﭼﻮ ﺷﻮ ﮔﻴﺮﻡ ﺧﻴﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺳﺤﺮ ﺍﺯ ﺑﺴﺘﺮﻡ ﺑﻮﻱ ﮔﻞ ﺁﻳﻮ
گرمانجي
ﻓﻠﻚ ﻛﻲ ﺑﺸﻨﻮ ﺁﻩ ﻭ ﻓﻐﻮﻧﻢ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮔﺮﺩﺵ ﺯﻧﻪ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺟﻮﻧﻢ
ﻳﻚ ﻋﻤﺮﻱ ﺑﮕﺬﺭﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﻏﻢ ﻭ ﺩﺭﺩ ﺑﻪ ﻛﺎﻡ ﺩﻝ ﻧﮕﺮﺩﻩ ﺁﺳﻤﻮﻧﻢ
غم انگيز
ﻧﻤﻲﺩﻭﻧﻢ ﺩﻟﻢ ﺩﻳﻮﻭﻧﺔ ﻛﻴﺴﺖ ﺍﺳﻴﺮ ﻧﺮﮔﺲ ﻣﺴﺘﻮﻧﺔ ﻛﻴﺴﺖ ﻧﻤﻲﺩﻭﻧﻢ ﺩﻝ ﺳﺮﮔﺸﺘﺔ ﻣﻮ ﻛﺠﺎ ﻣﻲﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﺔ ﻛﻴﺴﺖ
سارنگي
مشخصات عروضی:
وزن: مفاعيلن مفاعيلن فعولن
بحر: هزج مسدس محذوف
آواز : درد شوق
غزل : حافظ
دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد
ديلمان
شب تنهاییم در قصد جان بود خیالش لطفهای بیکران کرد
ديلمان
چرا چون لاله خونین دل نباشم که با ما نرگس او سرگران کرد
که را گویم که با این درد جان سوز طبیبم قصد جان ناتوان کرد
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من صراحی گریه و بربط فغان کرد
صبا گر چاره داری وقت وقت است که درد اشتیاقم قصد جان کرد
ديلمان
میان مهربانان کی توان گفت که یار ما چنین گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی که تیر چشم آن ابروکمان کرد
مشخصات عروضی:
وزن: مفاعيلن مفاعيلن مفاعيل (فعولن)
بحر: هزج مسدس محذوف(مقصور)
تصنيف: ﻋﺸﻖ ﻧﻬﺎﻥ
ﻛﻼﻡ: ﺻﻔﺎﻱ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﻲ
ﺩﻝ ﺑﺮﺩﻱ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻳﻐﻤﺎ، ﺍﻱ ﺗﺮﻙ ﻏﺎﺭﺗﮕﺮ
ﺩﻳﺪﻱ ﭼﻪ ﺁﻭﺭﺩﻱ ﺍﻱ ﺩﻭﺳﺖ، ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﻝ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻦ
ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻧﻬﺎﻥ ﺷﺪ، ﺩﻝ ﺯﺍﺭ ﻭ ﺗﻦ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺷﺪ
ﺭﻓﺘﻲ ﭼﻮ ﺗﻴﺮ ﻭ ﻛﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺭ ﻏﻢ ﭘﻴﻜﺮ ﻣﻦ
ﺑﺎﺭ ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺍﻭ ﺭﺍ، ﮔﺮﺩﻭﻥ ﻧﻴﺎﺭﺩ ﺗﺤﻤﻞ
ﭼﻮﻥ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺪ ﻛﺸﻴﺪﻥ، ﺍﻳﻦ ﭘﻴﻜﺮ ﻻﻏﺮ ﻣﻦ
ﻣﻲﺳﻮﺯﻡ ﺍﺯ ﺍﺷﺘﻴﺎﻗﺖ، ﺩﺭ ﺁﺗﺸﻢ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﻗﺖ
ﻛﺎﻧﻮﻥ ﻣﻦ ﺳﻴﻨﻪ ﻣﻦ، ﺳﻮﺩﺍﻱ ﻣﻦ ﺁﺫﺭ ﻣﻦ
ﺍﻭﻝ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺻﻔﺎ ﺩﺍﺩ ﺁﻳﻴﻨﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺟﻼ ﺩﺍﺩ
ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﻓﻨﺎ ﺩﺍﺩ، ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﻣﻦ
ﺗﺼﻨﻴﻒ: ﺳﺮﻭ ﺧﺠﻞ
ﻛﻼﻡ: ﻋﻠﻲﺍﻛﺒﺮ ﺷﻴﺪﺍ
ﺍﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭘﻴﺶ ﻗﺎﻣﺘﺖ، ﺳﺮﻭ ﭼﻤﻦ ﺧﺠﻞ ﺷﺪﻩ
ﺳﻮﺳﻦ ﻭ ﮔﻞ ﺑﻪ ﭘﻴﺶ ﺗﻮ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻨﻔﻌﻞ ﺷﺪﻩ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﻛﻲ ﺍﺯ ﻏﻤﺖ ﮔﺪﺍﺯﻡ
ﺩﺭ ﻫﺠﺮﺕ ﺳﻮﺯﻡ ﻭ ﺑﺴﺎﺯﻡ
ﺍﻱ ﺻﻨﻢ ﺳﻮﺯﻡ ﻭ ﺑﺴﺎﺯﻡ
ﺩﺭ ﻋﺸﻘﺖ، ﺳﻮﺯﻡ ﺍﻱ، ﻧﮕﺎﺭﺍ
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ، ﺗﻮ ﻛﻢ ﻛﻦ، ﺟﻔﺎ ﺭﺍ