معرفی ردیف های آواز آلبوم ساز خاموش

دستگاه : آواز دشتي

خوانندگان: محمدرضا شجریان و همایون شجریان

تار: حسین علیزاده

کمانچه: کیهان کلهر

تنبک: همایون شجریان

سال اجرا: 1384

سال انتشار: 1386

 

 

 

 

آواز: درمانده

غزل : عطار

 

 

 

دل ز دستم رفت و جان هم، بی دل و جان چون کنم

سر عشقم آشکارا گشت پنهان چون کنم

هرکسم گوید که درمانی کن آخر درد را

چون به دردم دایما مشغول درمان چون کنم

چون خروشم بشنود هر بی خبر گوید خموش

می‌تپد دل در برم می‌سوزدم جان چون کنم

عالمی در دست من، من همچو مویی در برش

قطره‌ای خون است دل، در زیر طوفان چون کنم

در تموزم مانده جان خسته و تن تب زده

وآنگهم گویند براین ره به پایان چون کنم

چون ندارم یک نفس اهلیت صف النعال

پیشگه چون جویم و آهنگ پیشان چون کنم

در بن هر موی صد بت بیش می‌بینم عیان

در میان این همه بت عزم ایمان چون کنم

نه ز ایمانم نشانی نه ز کفرم رونقی

در میان این و آن درمانده حیران چون کنم

چون نیامد از وجودم هیچ جمعیت پدید

بیش ازین عطار را از خود پریشان چون کنم

 

 

 

 

آواز : درد شوق

غزل : حافظ

 

 

دل از من برد و روی از من نهان کرد

خدا را با که این بازی توان کرد

شب تنهاییم در قصد جان بود

خیالش لطف‌های بی‌کران کرد

چرا چون لاله خونین دل نباشم

که با ما نرگس او سرگران کرد

که را گویم که با این درد جان سوز

طبیبم قصد جان ناتوان کرد

بدان سان سوخت چون شمعم که بر من

صراحی گریه و بربط فغان کرد

صبا گر چاره داری وقت وقت است

که درد اشتیاقم قصد جان کرد

میان مهربانان کی توان گفت

که یار ما چنین گفت و چنان کرد

عدو با جان حافظ آن نکردی

که تیر چشم آن ابروکمان کرد

 

 

تصنيف : ترك مبتلا

غزل : مولانا

 

 

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها

خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی

بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده

بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا

بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد

ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن

دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد

پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم

با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد

از برق این زمرد هی دفع اژدها کن

بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی

تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن

 

 

 

آواز : خسرو شيرين

غزل: حافظ

 

 

چو گل هر دم به بویت جامه در تن

کنم چاک از گریبان تا به دامن

تنت را دید گل گویی که در باغ

چو مستان جامه را بدرید بر تن

من از دست غمت مشکل برم جان

ولی دل را تو آسان بردی از من

به قول دشمنان برگشتی از دوست

نگردد هیچ کس دوست دشمن

تنت در جامه چون در جام باده

دلت در سینه چون در سیم آهن

ببار ای شمع اشک از چشم خونین

که شد سوز دلت بر خلق روشن

مکن کز سینه‌ام آه جگرسوز

برآید همچو دود از راه روزن

دلم را مشکن و در پا مینداز

که دارد در سر زلف تو مسکن

چو دل در زلف تو بسته‌ست حافظ

بدین سان کار او در پا میفکن

 

 

 

آواز : دوبيتي

كلام : بابا طاهر

 

به سر شوق سر كوي تو ديرم 

به دل مهر مه روي تو ديرم

بت م‍‍ن کعبه م‍‍ن قبله م‍‍ن

توی‍‍ی هر سو نظ‍‍ر سوی تو دیرم

دشتستاني

کسی که ره به بیدادم بره ن‍‍ی

خبر بر سرو آزادم بره ن‍‍ی

تمام خوب‍‍رویان جمع گردند

کسی که یادت از یادم بره نی

دشتستاني

 

 

تصنيف : ساز خاموش

كلام : شفيعي كدكني

ﺑﺰﻥ ﺁﻥ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﮔﺮ ﭼﻨﺪ ﺗﺮﺍ ﺳﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﺎﺯ ﮔﺴﺴﺘﻪ

بزﻥ ﺍﻳﻦ ﺯﺧﻤﻪ ﺍﮔﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺳﺔ ﺗﻨﺒﻮﺭ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺻﺪﺍﻳﻲ

 ﺑﺰﻥ ﺍﻳﻦ ﺯﺧﻤﻪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺳﻨﮓ ﺑﺮ ﺁﻥ ﭼﻮﺏ

ﺑﺮ ﺁﻥ ﻋﺸﻖ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺮﺩﻡ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ

ﭘﺮﺩﺓ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻜﻦ ﻭ ﺯﺧﻤﻪ ﺑﻪ ﻫﻨﺠﺎﺭ ﻛﻬﻦ ﺯﻥ

 ﻻﻧﺔ ﺟﻐﺪ ﻧﮕﺮ ﻛﺎﺳﺔ ﺁﻥ ﺑﺮﺑﻂ ﺳﻐﺪﻱ ﺯ ﺧﻤﻮﺷﻲ

ﻧﻐﻤﻪ ﺳﺮ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺗﺸﻨﺔ ﺁﻭﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻴﻨﻢ

ﭼﺸﻤﻢ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﺒﻴﻨﺎﺩ ﻛﻪ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﺎﺯ ﺗﻮ ﺑﻴﻨﻢ

ﻧﻐﻤﺔ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ ﺑﺰﻥ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺪﺍﻧﻴﻢ

ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮﺍﻓﺘﺪ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﻧﻤﺎﻧﻴﻢ

‫ﺍﮔﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﻤﺎﻧﻴﻢ ﻭ ﺑﮕﻮﺋﻴﻢ ﻫﻤﺎﻧﻴﻢ