آلبوم جان عشاق
معرفی ردیف های آواز آلبوم جان عشاق
دستگاه : آواز اصفهان ، شور
ارکستر سمفونیک
آهنگساز: پرویز مشکاتیان
تنظیم: رضا درویشی
پیانو: استاد جواد معروفی
سه تار: داریوش پیرنیاکان
سال اجرا: 1364
سال انتشار: 1374
آواز: هماي سعادت
غزل : حافظ
1 همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
درآمد اصفهان
2 حباب وار براندازم از نشاط کلاه اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
جامه دران
3 شبی که ماه مراد از افق طلوع کند بود که پرتو نوری به بام ما افتد
بوسلیک
4 ملوک را چو ره خاکبوس این در نیست کی اتفاق مجال سلام ما افتد
بیات راجع
5 چو جان فدای لبش شد خیال می بستم که قطره یی ز زلالش به کام ما افتد
عشاق
6 خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز که ز این شکار فراوان به دام ما افتد
عشاق و قرچه و فرود به عشاق
8 به نا امیدی از این در مرو بزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد
جامه دران و فرود
7 ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
بوسلیک و فرود
مشخصات عروضی:
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
آواز: دوبيتي
كلام : بابا طاهر
9 نگارینا دل و جانم ته داری همه پیدا و پنهانم ته داری
نمی دونم که این درد از که دیرم همین دونم که درمانم ته داری
سوز و گداز
مشخصات عروضی:
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن
بحر: هزج مسدس محذوف
تصنيف : جان عشاق
كلام : حافظ
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود میدانست و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
گر چه میگفت که زارت بکشم میدیدم که نهانش نظری با من دلسوخته بود
کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
آواز: آتش نهفته
غزل : حافظ
1 حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتفاق جهان می توان گرفت
درآمد شور جمله اول
2 افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
درآمد شور جمله دوم
4 ز این آتش نهفته که در سینه من است خورشید شعله یی ست که در آسمان گرفت
حجاز
3 می خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
با اشاره به حجاز ورود به ابو عطا
5و 7 آسوده بر کنار چو پرگار می شدم دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
5 حجاز و اوج 7 سلمک
6 آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت که آتش عکس عارض ساقی در آن گرفت
فرود در شور
8 خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان ز این فتنه ها که دامن آخر زمان گرفت
قرچه
11 می خور که هر که آخر کار جهان بدید از غم سبک بر آمد و رطل گران گرفت
سلمک
9 بر برگ گل به خون شقایق نوشته اند که آن عکس که پخته شد می چو ارغوان گرفت
رضوی
10 فرصت نگر که فتنه چو در عالم اوفتاد صوفی به جام می زد و از غم کران گرفت
حسینی
مشخصات عروضی:
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
تصنيف : غم با طبيبان
كلام : حافظ
چندان که گفتم غم با طبیبان درمان نکردند مسکین غریبان
آن گل که هر دم در دست بادیست گو شرم بادش از عندلیبان
یا رب امان ده تا بازبیند چشم محبان روی حبیبان
درج محبت بر مهر خود نیست یا رب مبادا کام رقیبان
ای منعم آخر بر خوان جودت تا چند باشیم از بی نصیبان
حافظ نگشتی شیدای گیتی گر میشنیدی پند ادیبان