آلبوم راست پنجگاه
معرفی ردیف های آواز آلبوم راست پنجگاه
دستگاه : راست پنجگاه
تار : محمدرضا لطفی
تنبک: ناصر فرهنگفر
سال اجرا: 1355
سال انتشار: 1377
آواز : چاه زنخدان
غزل : حافظ
1 در ازل پرتو حسنت ز تـــجـــــلــــی دم زد عــشـــق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
راست
2 جلوهیی کرد رخش، دید مَلَک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
پروانه
7 عقل میخواست که از آن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
روح افزا و تحریر بوسلیک و سپهر فرود به همایون
5 مدعــی خـــواست که آیـــد به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینهی نامحرم زد
قرچه
4و 8 دیگران قرعهی قسمت همه بر عیش زدند دل غم دیــــده ما بود که همه بر غم زد
4 بیات عجم 8 جامه دران
3 جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت دست در حلقهی آن زلف خم اندر خم زد
نغمه
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زد
مشخصات عروضی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
غزلیات حافظ
6 عشق و شباب و رندی، مجموعه مراد است چون جمع شد معانی، گوی بیان توان زد
رضوی و تحریر جوادخانی برگشت به راست پنجگاه
مشخصات عروضی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
بحر: مضارع مثمن اخرب
رباعیات حافظ
9 امشب ز غمت میان خون خواهم خفت وز بستر عــــــافیت برون خواهم خفت
طرز
10 بـــاور نکـــنی خیال خود را بفرست تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت
طرز
مشخصات عروضی:
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن
بحر: هزج مسدس محذوف
تصنيف : بت چين
كلام : علي اكبر شيدا
ﺍﻱ ﻣﻪ ﻣﻦ ﺍﻱ ﺑﺖ ﭼﻴﻦ ﺍﻱ ﺻﻨﻢ
ﻻﻟﻪﺭﺥ ﻭ ﺯﻫﺮﻩﺟﺒﻴﻦ ﺍﻱ ﺻﻨﻢ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﻝ ﻭ ﺩﻳﻦ ﺍﻱ ﺻﻨﻢ
ﺑﺮ ﻫﻤﻪﻛﺲ ﮔﺸﺘﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺍﻱ ﺻﻨﻢ
ﻣﻦ ﺯ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﻱ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﻳﮕﺮ
ﻭﺯ ﺗﻮ ﺻﺒﻮﺭﻱ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﻳﮕﺮ
ﻫﺮﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻝ ﺑﺮﻳﺪ
ﺭﻓﺘﻪ ﺯ ﺧﻮﺩ ﺗﺎ ﻛﻪ ﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﺑﺪﻳﺪ
ﺗﻴﺮ ﻏﻤﺖ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺭﺳﻴد
ﻫﻤﭽﻮ ﺑﮕﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻫﻤﻪﻛﺲ ﺷﻨﻴﺪ
ﻣﻦ ﺯ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﻱ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﻳﮕﺮ
ﻭﺯ ﺗﻮ ﺻﺒﻮﺭﻱ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﻳﮕﺮ
ﺍﻱ ﻧﻔﺲ ﻗﺪﺱ ﺗﻮ ﺍﺣﻴﺎﻱ ﻣﻦ
ﭼﻮﻥ ﺗﻮﻳﻲ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺴﻴﺤﺎﻱ ﻣن
ﺣﺎﻟﺖ ﺟﻤﻌﻲ ﺗﻮ ﭘﺮﻳﺸﺎﻥ ﻛﻨﻲ
ﻭﺍﻱ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺩﻝ ﺷﻴﺪﺍﻱ ﻣﻦ
ﻣﻦ ﺯ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﻱ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﻳگر
ﻭﺯ ﺗﻮ ﺻﺒﻮﺭﻱ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﻳﮕﺮ
آواز : ليلي مجنون
كلام : نظامي گنجوي
1 یا رب به خدایی خداییت وانگه به کمال کبریاییت
لیلی و مجنون
2 از عمر من آنچه هست برجای بستان و به عمر لیلی افزای
لیلی و مجنون
3 پرورده عشق شد سرشتم بی عشق مباد سرنوشتم
لیلی و مجنون
آواز: صلاي عشق
كلام : عطار
4 دلا یک دم رها کن آب و گل را صلای عشق در دل لعل دل را
نیریز
5 ز نور عشق، شمع جانان بر افروز رموز عشق از جانان بیاموز
نیریز
6 چو داوود آیت سرگشتگان خوان زبور عشق بر آشفتگان خوان
نیریز
ﺣﺪﻳﺚ ﻋﺸﻖ، ﻭﺭﺩ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺳﺎﺯ ﺩﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﻱ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺑﺎﺯ
ﭼﻮ ﻋﻮﺩ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺑﺮ ﺁﺗﺶ ﻫﻤﻲ ﺳﻮﺯ ﭼﻮ ﺷﻤﻌﻲ ﻣﻲﮔﺮﻱ ﻭ ﺧﻮﺵ ﻫﻤﻲ ﺳﻮﺯ
ﺷﺮﺍﺏ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﺟﺎﻡ ﺧﺮﺩ ﺭﻳﺰ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺟﺮﻋﻪﺍﻱ ﺑﺮ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﻳﺰ
ﭼﻮ ﻋﺸﻖ ﺁﻣﺪ ﺧﺮﺩ ﺭﺍ ﻣﻴﻞ ﺩﺭﮐﺶ ﺑﻪ ﺩﺍﻍ ﻋﺸﻖ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻴﻞ ﺩﺭﮐﺶ
ﺧﺮﺩ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻋﺸﻖ، ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺴﺎﺯﺩ ﺁﺏ ﺑﺎ ﺁﺗﺶ ﺿﺮﻭﺭﺕ
ﺧﺮﺩ، ﮔﻨﺠﺸﮏ ﺩﺍﻡ ﻧﺎﺗﻤﺎﻣﻲ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﻴﮑﻦ ﻋﺸﻖ، ﺳﻴﻤﺮﻍ ﻧﻬﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ
ﺧﺮﺩ، ﻧﻘﺪ ﺳﺮﺍﻱ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﻴﮑﻦ ﻋﺸﻖ، ﺍﮐﺴﻴﺮ ﺣﻴﺎﺕ ﺍﺳﺖ
ﺯ ﺩﻝ ﺗﺎ ﻋﺸﻖ ﺭﺍﻫﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺩﻝ ﻣﻮﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻣﻘﺪﺍﺭ
ﭼﻮ ﺁﻳﺪ ﻟﺸﮑﺮ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﮐﻤﻴﻨﮕﺎﻩ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻋﻘﻞ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﺳﻮ ﺭﺍﻩ
ﺩﻭ ﻋﺎﻟﻢ ﺳﺎﻳﺔ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﺩﻭ ﮔﻴﺘﻲ ﺣﻀﺮﺕ ﺟﺎﻭﻳﺪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ
تصنيف : چاه زنخدان
كلام : حافظ
در ازل پرتو حسنت ز تـــجـــــلــــی دم زد عــشـــق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهیی کرد رخش، دید مَلَک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست که از آن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
مدعــی خـــواست که آیـــد به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینهی نامحرم زد
دیگران قرعهی قسمت همه بر عیش زدند دل غم دیــــده ما بود که همه بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت دست در حلقهی آن زلف خم اندر خم زد