معرفي آلبوم شوق دوست

  معرفي آلبوم شوق دوست

دستگاه : سه گاه

همايون شجريان

ﺗﺼﻨﻴﻒ: ﺩﻟﺸﺪﻩ

ﻛﻼﻡ: ﻣﺤﻤﺪﺟﻮﺍﺩ ﺿﺮﺍﺑﻴﺎﻥ

 

 

ﺍﻱ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﻲﭘﻨﺎﻫﺎﻥ

‫ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻟﺸﺪﻩ ﺭﻭﻱ ﻣﮕﺮﺩﺍﻥ

ﺑﺮ ﺩﻝ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺁﺗﺶ ﻣﻴﻔﺸﺎﻥ

‫ﺍﻱ ﻓﺮﻭﻍ ﺷﺎﻡ ﺗﺎﺭﻡ

ﻣﻲﮔﺮﻳﺰﻱ ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭﻡ

ﺩﺭ ﺧﺰﺍﻧﻢ ﺑﻴﺎ ﺍﻱ ﺑﻬﺎﺭم

ﻋﻬﺪ ﻭ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻲ ﻭ ﺷﻜﺴﺘﻲ

ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﺭﻓﺘﻲ ﻭ ﮔﺴﺴﺘﻲ

ﺍﺯ ﭼﻪ ﻳﺎﺭﺍ ﺍﻱ ﻧﮕﺎﺭﺍ

ﻣﺠﻨﻮﻧﻢ ﻛﺮﺩ ﭼﺸﻢ ﻣﺴﺘﺖ

‫ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﭘﺮﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ

‫ﺭﻓﺘﻲ ﻭ ﺩﻟﻢ ﺑﺸﻜﺴﺘﻲ

ﺑﺎ ﺭﻗﻴﺐ ﻣﻦ ﺑﻨﺸﺴﺘﻲ

‫ﺩﺭ ﺗﻮ ﺩﻟﺴﺘﺎﻧﻢ ﺍﺛﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺩﮔﺮ ﻓﻐﺎﻧﻢ

‫ﺍﺯ ﻏﻤﺖ ﺭﻭﺍﻥ ﺷﺪ ﺳﺮﺷﻚ ﻣﺎﺗﻢ ﺯ ﺩﻳﺪﮔﺎﻧﻢ

‫ﺁﻩ ﭼﻪ ﻛﺮﺩﻩﺍﻡ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﻣﺮﺍﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﻣﻲﻛﺸﺎﻧﻲ

ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺟﺰ ﻧﻴﻤﻪ ﺟﺎﻧﻲ

‫ﺁﻩ ﭼﻪ ﺑﻲﻗﺮﺍﺭﻡ

ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻱ ﺍﻣﻴﺪ ﺟﺎﻥ ﺯ ﺣﺎﻝ ﺯﺍﺭﻡ

‫ﺍﺯ ﭼﻪ ﻳﺎﺭﺍ ﺍﻱ ﺩﻝ ﺁﺭﺍ

                            

 

‫ﺁﻭﺍﺯ: ﺷﻮﻕ ﺩﻭﺳﺖ

ﻛﻼﻡ: ﺳﻌﺪﻱ

 

اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست

مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش

خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست

میان عیب و هنر پیش دوستان کریم

تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست

عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد

خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست

مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن

که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست

اگر عداوت و جنگست در میان عرب

میان لیلی و مجنون محبتست و صفاست

هزار دشمنی افتد به قول بدگویان

میان عاشق و معشوق دوستی برجاست

غلام قامت آن لعبت قباپوشم

که در محبت رویش هزار جامه قباست

نمی‌توانم بی او نشست یک ساعت

چرا که از سر جان بر نمی‌توانم خاست

جمال در نظر و شوق همچنان باقی

گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست

مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست

و گر کنند ملامت نه بر من تنهاست

هر آدمی که چنین شخص دلستان بیند

ضرورتست که گوید به سرو ماند راست

به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد

خطا نباشد دیگر مگو چنین که خطاست

خوشست با غم هجران دوست سعدی را

که گر چه رنج به جان می‌رسد امید دواست

بلا و زحمت امروز بر دل درویش

از آن خوشست که امید رحمت فرداست

 

 

‫ﺗﺼﻨﻴﻒ: ﺑﺨﺖ ﺳﺮﻛﺶ

ﻛﻼﻡ: ﺣﺎﻓﻆ

 

عیشم مدام است از لعل دلخواه

کارم به کام است الحمدلله

ای بخت سرکش تنگش به بر کش

گه جام زر کش گه لعل دلخواه

ما را به رندی افسانه کردند

پیران جاهل شیخان گمراه

از دست زاهد کردیم توبه

و از فعل عابد استغفرالله

جانا چه گویم شرح فراقت

چشمی و صد نم جانی و صد آه

کافر مبیناد این غم که دیده‌ست

از قامتت سرو از عارضت ماه

شوق لبت برد از یاد حافظ

درس شبانه ورد سحرگاه

 

 

 

‫ﺗﺼﻨﻴﻒ: ﻣﺴﺖ ﻧﮕﺎﻩ

ﻛﻼﻡ: ﻣﺤﻤﺪﺟﻮﺍﺩ ﺿﺮﺍﺑﻴﺎﻥ

 

 

ﻟﺐ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺗﻮ، ﺑﺮﻕ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ، ﺑﺮﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻋﺎﺷﻖ ﺯﺍﺭﻡ

ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻲﻧﻮﺍ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻢ ﺟﻔﺎ ﺩﮔﺮ ﻣﻜﻦ ﻳﺎﺭﻡ

‫ﺍﻱ ﮔﻞ ﺍﺭﻏﻮﺍﻥ، ﻫﻤﭽﻮ ﺳﺮﻭ ﭼﻤﺎﻥ، ﺍﻱ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺗﺎﺭ ﻣﻦ ﺭﻭﺷﻨﺎﻳﻲ

ﺑﺖ ﭼﻴﻦ ﻭ ﺧﺘﻦ، ﺭﻭﺡ ﻭ ﺟﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺗﻦ، ﺩﻝ ﻣﻲﺭﺑﺎﻳﻲ

‫ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻩﺍﻱ ﺑﺮ ﺩﻝ، ﻭﺍﻱ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﺁﻩ ﺍﺯ ﺩﻝ

‫ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻲ ﺗﻮ ﺷﺪﻩ ﺑﻴﺤﺎﺻﻞ، ﺩﻝ ﺷﺪﻩ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﭼﻪ ﻛﻨﻢ ﺑﺎ ﺩﻝ

ﻣﺴﺘﻢ ﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ، ﺯﺍﻥ ﭼﺸﻢ ﺳﻴﺎﻩ ﺗﻮ

ﻫﻤﻪ ﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﺗﻮ ، ﺻﻨﻤﺎ ﺳﺮﮔﺸﺘﺔ ﺭﺍﻩ ﺗﻮ

ﺍﺯ ﻋﺸﻘﺖ ﺁﺭﺍﻡ ﺟﺎﻥ، ﺷﺪﻩﺍﻡ ﺷﻴﺪﺍﻱ ﺯﻣﺎﻥ

ﻣﻦ ﺯ ﺳﻮﺩﺍﻱ ﻭﺻﻞ ﺗﻮ، ﮔﺸﺘﻪﺍﻡ ﺭﺳﻮﺍﻱ ﺟﻬﺎﻥ

ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ، ﺑﺮﺩﻱ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺻﺒﺮ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ

‫ﺩﺭ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺗﺎﺭ ﻣﻦ، ﻣﻪ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﻱ ﺍﻱ ﻧﮕﺎﺭ

 

 

‫ﺁﻭﺍﺯ: ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺩﻝ

 ﻛﻼﻡ: ﺭﻫﻲ ﻣﻌﻴﺮﻱ

 

ﻫﻤﭽﻮ ﻧﻲ ﻣﻲﻧﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺳﻮﺩﺍﻱ ﺩﻝ

‫ﺁﺗﺸﻲ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺟﺎﻱ ﺩﻝ

‫ﻣﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺩﺍﻍ ﭘﻴﺪﺍ ﺳﺎﺧﺘﻢ

ﺳﻮﺧﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﺍﻍ ﻧﺎﭘﻴﺪﺍﻱ ﺩﻝ

ﻫﻤﭽﻮ ﻣﻮﺟﻢ ﻳﻚ ﻧﻔﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﻴﺴﺖ

 ﺑﺲ ﻛﻪ ﻃﻮﻓﺎﻧﺰﺍ ﺑﻮﺩ ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺩﻝ

ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺮﻳﺰﺩ ﻭﺍﻱ ﻣﻦ

ﻏﻢ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺩﻝ ﮔﺮﻳﺰﺩ ﻭﺍﻱ ﺩﻝ

ﻣﺎ ﺯ ﺭﺳﻮﺍﻳﻲ ﺑﻠﻨﺪ ﺁﻭﺍﺯﻩﺍﻳﻢ

ﻧﺎﻡﻭﺭ ﺷﺪ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺷﺪ ﺭﺳﻮﺍﻱ ﺩﻝ

ﮔﻨﺞ ﻣﺆﻣﻦ ﺧﺮﻣﻦ ﺳﻴﻢ ﻭ ﺯﺭ ﺍﺳﺖ

ﮔﻨﺞ ﻋﺎﺷﻖ ﮔﻮﻫﺮ ﻳﻜﺘﺎﻱ ﺩﻝ

 ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﺷﻚ ﻧﻮﻣﻴﺪﻱ ﺭﻫﻲ

ﺧﻨﺪﻡ ﺍﺯ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﻱﻫﺎﻱ دل

 

 

‫ﺗﺼﻨﻴﻒ: ﺑﺖ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ

ﻛﻼﻡ: ﻣﺤﻤﺪﺟﻮﺍﺩ ﺿﺮﺍﺑﻴﺎﻥ

 

ﻧﺎﺯﻧﻴﻦ ﺍﻱ ﺳﻤﻦ، ﺍﻱ ﮔﻞ ﻫﺮ ﭼﻤﻦ، ﺷﻤﻊ ﻫﺮ ﺍﻧﺠﻤﻦ

ﺍﻱ ﺑﺖ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ، ﻣﻪ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺯﺑﺎﻥ، ﺩﻟﺒﺮ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻥ

ﻧﻈﺮﻱ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺯﺍﺭﺕ ﻓﻜﻦ

ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺁﺗﺶ ﺑﺮ ﺩﻝ ﺯﺍﺭﻡ ﻧﺰﻥ

ﺍﺯ ﻏﻢ ﻫﺠﺮ ﻳﺎﺭ، ﺷﺪﻩﺍﻡ ﺑﻲﻗﺮﺍﺭ، ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ

‫ﺍﻱ ﻧﺴﻴﻢ ﺳﺤﺮ، ﺗﻮ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺧﺒﺮ، ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻲ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ

ﭘﻴﺶ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺍﻱ ﺻﻨﻢ ﮔﻠﻌﺰﺍﺭ

ﻣﻦ ﺑﻲﻣﺎﻳﻪ ﺟﻠﻮﻩ ﻛﻨﻢ ﻫﻤﭽﻮ ﺧﺎﺭ

ﻛﺸﺘﻪ ﻣﺮﺍ ﺭﻭﻱ ﺗﻮ ﻭﺍﻥ ﺧﻢ ﺍﺑﺮﻭﻱ ﺗﻮ

 ﻣﻦ ﺍﺳﻴﺮﻡ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﻠﻘﺔ ﮔﻴﺴﻮﻱ ﺗﻮ

‫ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﮋﮔﺎﻥ ﺳﻴﺎﻩ ﺗﻮ ﻧﻈﺮ ﻛﺮﺩﻡ

‫ﺑﻬﺮ ﺻﺪ ﺗﻴﺮ ﻏﻤﺖ ﺳﻴﻨﻪ ﺳﭙﺮ ﻛﺮﺩﻡ

ﻧﺎﺯﻧﻴﻨﺎ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺭﻭﺍﻥ ﻣﻨﻲ

ﺳﺮ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺖ ﻧﻬﻢ ﮔﺮ ﻣﮋﻩ ﺑﺮ ﻫﻢ ﺯﻧﻲ

 ‫ﺑﻬﺮ ﺗﻮ ﺟﺎﻥ ﺑﻴﻔﺸﺎﻧﻢ، ﺍﻱ ﺟﺎﻥ ﺟﺎﻧﺎﻧﻢ

معرفي آلبوم ناشكيبا

معرفي آلبوم ناشكيبا

دستگاه : شور  و دشتي

همايون شجريان

 

ﺗﺼﻨﻴﻒ:  چه دانستم

ﻛﻼﻡ: مولانا

 

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون

دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید

چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون

زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد

که هر تخته فروریزد ز گردش‌های گوناگون

نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را

چنان دریای بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون

شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را

کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون

چو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریا

چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون

چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم

که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون

 

آواز: ناشكيبا

كلام: سعدي

 

 

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا

به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را

علاج درد مشتاقان طبیت عام نشناسد

مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را

گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان

نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را

چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل

بباید چاره‌ای کردن کنون آن ناشکیبا را

مرا سودای بت‌رویان نبودی پیش ازین در سر

ولیکن تا تو را دیدم گزیدم راه سودا را

مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی

وگرنه بی‌شما قدری ندارد دین و دنیا را

چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری

برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را

بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت

که در عالم نمی‌داند کسی احوال فردا را

سخن شیرین همی گویی به رغم دشمنان سعدی

ولی بیمار استسقا چه داند ذوق حلوا را؟

 

 

تصنيف: مي عشق

كلام: حافظ

 

 

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در این جمع که امشب

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

در مذهب ما باده حلال است ولیکن

بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است

چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

در مجلس ما عطر میامیز که ما را

هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است

از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر

زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است

همواره مرا کوی خرابات مقام است

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است

وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز

وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است

با محتسبم عیب مگویید که او نیز

پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

کایام گل و یاسمن و عید صیام است

 

 

آواز: زهر شيرين

كلام: فريدون مشيري

 

 

‫ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺯﻫﺮ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﺍﻱ ﻋﺸﻖ

‫ﻛﻪ ﻧﺎﻣﻲ ﺧﻮﺷﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﺖ ﻧﺪﺍﻧﻢ

ﻭ ﮔﺮ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﻧﮕﻲ ﺗﺎﺯﻩ ﮔﻴﺮﻱ

‫ﺑﻪ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺯﻫﺮ ﺷﻴﺮﻳﻨﺖ ﻧﺨﻮﺍﻧﻢ

‫ﺗﻮ ﺯﻫﺮﻱ ﺯﻫﺮ ﮔﺮﻡ ﺳﻴﻨﻪﺳﻮﺯﻱ

ﺗﻮ ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﻛﻪ ﺷﻮﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﺍﺯ ﺗﻮﺳﺖ

ﺷﺮﺍﺏ ﺟﺎﻡ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﺟﺎﻥ ﺭﺍ

ﻧﺸﺎﻁ ﺍﺯ ﺗﻮ، ﻏﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ، ﻣﺴﺘﻲ ﺍﺯ ﺗﻮﺳﺖ

ﺑﻪ ﺁﺳﺎﻧﻲ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩﻱ

ﺩﺭﻭﻥ ﻛﻮﺭﺓ ﻏﻢ ﺁﺯﻣﻮﺩﻱ

ﺩﻟﺖ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻧﻲﺍﻡ ﺳﻮﺧﺖ

ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﮔﺸﻮﺩﻱ

ﺑﺴﻲ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺩﻝ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﮔﻴﺮ

ﻛﻪ ﻧﻴﺮﻧﮓ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺟﺎﺩﻭ ﺍﺳﺖ

‫ﻭﻟﻲ ﻣﺎ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺴﺘﻴﻢ ﻭ ﺩﻳﺪﻳﻢ

ﻛﻪ ﺍﻭ ﺯﻫﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﻧﻮﺷﺪﺍﺭﻭ ﺍﺳﺖ

ﭼﻪ ﻏﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺯﻫﺮ ﺗﺐ ﺁﻟﻮﺩ

‫ﺗﻨﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺪﺍﺋﻲ ﻣﻲﮔﺪﺍﺯﺩ

‫ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺎﺩﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻣﺔ ﻣﺮﮒ

ﻏﻤﻲ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻣﻲﻧﻮﺍﺯﺩ

‫ﺍﮔﺮ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩﻱ ﻧﮕﻴﺮﺩ

‫ﻣﺮﺍ ﻣﻬﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻲ ﺍﺳﺖ

ﻭ ﮔﺮ ﻋﻤﺮﻡ ﺑﻪ ﻧﺎﻛﺎﻣﻲ ﺳﺮﺁﻳﺪ

ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﺮﮔﻢ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ

 

 

آواز: داغ دوستي

كلام: سعدي

 

 

تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم

مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم

من چو به آخرت روم رفته به داغ دوستی

داروی دوستی بود هر چه بروید از گلم

میرم و همچنان رود نام تو بر زبان من

ریزم و همچنان بود مهر تو در مفاصلم

حاصل عمر صرف شد در طلب وصال تو

با همه سعی اگر به خود ره ندهی چه حاصلم

باد به دست آرزو در طلب هوای دل

گر نکند معاونت دور زمان مقبلم

لایق بندگی نیم بی هنری و قیمتی

ور تو قبول می‌کنی با همه نقص فاضلم

مثل تو را به خون من ور بکشی به باطلم

کس نکند مطالبت زان که غلام قاتلم

کشتی من که در میان آب گرفت و غرق شد

گر بود استخوان برد باد صبا به ساحلم

سرو برفت و بوستان از نظرم به جملگی

می‌نرود صنوبری بیخ گرفته در دلم

فکرت من کجا رسد در طلب وصال تو

این همه یاد می‌رود وز تو هنوز غافلم

لشکر عشق سعدیا غارت عقل می‌کند

تا تو دگر به خویشتن ظن نبری که عاقلم

 

 

تصنيف: آرام جان

كلام: مولانا

 

 

ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم

تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم

هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری

شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم

گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم

گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم

گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم

ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم

دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست

زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم

ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو

ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم

من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم

من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم

در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو

این‌ها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم

ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را

هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم

ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر

بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم

گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف

یک لحظه پخته می شوی یک لحظه خامت می کنم

گر سال‌ها ره می روی چون مهره‌ای در دست من

چیزی که رامش می کنی زان چیز رامت می کنم

ای شه حسام الدین حسن می گوی با جانان که من

جان را غلاف معرفت بهر حسامت می کنم

معرفي آلبوم نسيم وصل

معرفي آلبوم نسيم وصل

دستگاه : همايون

همايون شجريان



ﺗﺼﻨﻴﻒ هواي گريه

 ﻛﻼﻡ: ﺳﻴﻤﻴﻦ ﺑﻬﺒﻬﺎﻧﻲ

 

‫ﻧﺒﺴﺘﻪﺍﻡ ﺑﻪ ﻛﺲ ﺩﻝ ﻧﺒﺴﺘﻪ ﻛﺲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﻝ

ﭼﻮ ﺗﺨﺘﻪﭘﺎﺭﻩ ﺑﺮ ﻣﻮﺝ ﺭﻫﺎ ﺭﻫﺎ ﺭﻫﺎ ﻣﻦ

‫ ‫ﺯ ﻣﻦ ﻫﺮﺁﻧﻜﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺩ ﭼﻮ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺳﻴﻨﻪ ﻧﺰﺩﻳﻚ

ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﺁﻧﻜﻪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺟﺪﺍ ﺟﺪﺍ ﻣﻦ  

‫ ‫ﻧﻪ ﭼﺸﻢ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺳﻮﻳﻲ ﻧﻪ ﺑﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺳﺒﻮﻳﻲ

ﻛﻪ ﺗﺮ ﻛﻨﻢ ﮔﻠﻮﻳﻲ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﻦ         

‫ ‫ﺳﺘﺎﺭﻩﻫﺎ ﻧﻬﻔﺘﻢ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺑﺮﻱ

ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻱ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻮﺍﻱ ﮔﺮﻳﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ

 

 

‫ﺁﻭﺍﺯ نسيم سحر

 ﻛﻼﻡ: ﺳﻌﺪﻱ

 

مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست

که راحت دل رنجور بی‌قرار منست

به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر

گرش به خواب ببینم که در کنار منست

اگر معاینه بینم که قصد جان دارد

به جان مضایقه با دوستان نه کار منست

حقیقت آن که نه درخورد اوست جان عزیز

ولیک درخور امکان و اقتدار منست

نه اختیار منست این معاملت لیکن

رضای دوست مقدم بر اختیار منست

اگر هزار غمست از جفای او بر دل

هنوز بنده اویم که غمگسار منست

درون خلوت ما غیر در نمی‌گنجد

برو که هر که نه یار منست بار منست

به لاله زار و گلستان نمی‌رود دل من

که یاد دوست گلستان و لاله زار منست

ستمگرا دل سعدی بسوخت در طلبت

دلت نسوخت که مسکین امیدوار منست

و گر مراد تو اینست بی مرادی من

تفاوتی نکند چون مراد یار منست

 

 

‫ﺗﺼﻨﻴﻒ خانه سودا

ﻛﻼﻡ: ﻣﻮﻻﻧﺎ

 

شد ز غمت خانه سودا دلم

در طلبت رفت به هر جا دلم

در طلب زهره رخ ماه رو

می نگرد جانب بالا دلم

فرش غمش گشتم و آخر ز بخت

رفت بر این سقف مصفا دلم

آه که امروز دلم را چه شد

دوش چه گفته است کسی با دلم

از طلب گوهر گویای عشق

موج زند موج چو دریا دلم

روز شد و چادر شب می درد

در پی آن عیش و تماشا دلم

از دل تو در دل من نکته‌هاست

آه چه ره است از دل تو تا دلم

گر نکنی بر دل من رحمتی

وای دلم وای دلم وا دلم

ای تبریز از هوس شمس دین

چند رود سوی ثریا دلم

 

 

‫ﺗﺼﻨﻴﻒ عشق از كجا

ﻛﻼﻡ: ﻣﻮﻻﻧﺎ

 

‫‫ﺍﻱ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ، ﺍﻱ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ

ﺍﻱ ﻣﻄﺮﺑﺎﻥ، ﺍﻱ ﻣﻄﺮﺑﺎﻥ، ﺑﺮ ﺩﻑ ﺯﻧﻴﺪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻣﻦ

‫ ‫ﺍﻱ ﺑﻴﺪﻻﻥ، ﺍﻱ ﺑﻴﺪﻻﻥ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ

ﻣﻦ ﺑﻲﺩﻟﻢ، ﻣﻦ ﺑﻲﺩﻟﻢ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ، ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ

‫ ‫ﮔﺸﺘﻢ ﺧﺮﻳﺪﺍﺭ ﻏﻤﺖ، ﺣﻴﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻏﻤﺖ، ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﻏﻤﺖ

ﻋﺸﻖ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ، ﺗﺎ ﺧﻮﺍﻥ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﺑﺪﮔﻤﺎﻥ، ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﺑﻼﻱ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ

 

 

‫ﺗﺼﻨﻴﻒ حاصل عمر

ﻛﻼﻡ: ﺭﻫﻲ ﻣﻌﻴﺮﻱ

 

‫ ‫ﺑﺲ ﻛﻪ ﺟﻔﺎ ﺯ ﺧﺎﺭ ﻭ ﮔﻞ ﺩﻳﺪ ﺩﻝ ﺭﻣﻴﺪﻩﺍﻡ

ﻫﻤﭽﻮ ﻧﺴﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﭼﻤﻦ ﭘﺎﻱ ﺑﺮﻭﻥ ﻛﺸﻴﺪﻩﺍﻡ

‫ ‫ﺷﻤﻊ ﻃﺮﺏ ﺯ ﺑﺨﺖ ﻣﺎ ﺁﺗﺶ ﺧﺎﻧﻪﺳﻮﺯ ﺷﺪ

ﮔﺸﺖ ﺑﻼﻱ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺧﺮﻳﺪﻩﺍﻡ

‫ ‫ﺣﺎﺻﻞ ﺩﻭﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﻮﺩ

ﺗﺎ ﺗﻮ ﺯ ﻣﻦ ﺑﺮﻳﺪﻩﺍﻱ ﻣﻦ ﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﻳﺪﻩﺍﻡ

‫ ‫ﺗﺎ ﺑﻪ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﺑﺪﻱ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻝ

ﺭﻓﺘﻲ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺭﻣﻴﺪﻩﺍﻡ

‫‫ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﺭ ﺳﺮ ﻛﻨﺪ ﻻﻟﻪ ﺯ ﺧﺎﻙ ﻣﻦ ﺑﺮﻭﻥ

ﺍﻱ ﮔﻞ ﺗﺎﺯﻩ ﻳﺎﺩ ﻛﻦ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺩﺍﻍﺩﻳﺪﻩﺍﻡ

‫ ‫ﺗﺎ ﺗﻮ ﻣﺮﺍﺩ ﻣﻦ ﺩﻫﻲ ﻛﺸﺘﻪ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻕ ﺗﻮ

ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺩﺍﺩ ﻣﻦ ﺭﺳﻲ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺳﻴﺪﻩﺍﻡ

 

 

‫ﺗﺼﻨﻴﻒ دفتر دل

ﻛﻼﻡ: ﻓﺮﻳﺪﻭﻥ ﻣﺸﻴﺮﻱ

 

‫ﻣﺮﺍ ﻋﻤﺮﻱ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻟﺖ ﻛﺸﺎﻧﺪﻱ

‫‫ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻣﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﻧﺸﺎﻧﺪﻱ

‫ﺭﺑﻮﺩﻱ ﺩﻓﺘﺮ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﺱ

 ﻛﻪ ﺳﻄﺮﻱ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻓﺘﺮ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻱ

‫ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺩﻝ ﺑﺮ ﻣﻨﺖ ﺳﻮﺧﺖ

ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﺳﺮﺷﻜﻲ ﻫﻢ ﻓﺸﺎﻧﺪﻱ                  

‫ ‫ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭﻟﻲ ﺁﺧﺮ ﻧﮕﻔﺘﻲ

ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﺪﻱ

 

 

‫ﺗﺼﻨﻴﻒ سكوت

ﻛﻼﻡ: ﻓﺮﻳﺪﻭﻥ ﻣﺸﻴﺮﻱ

 

‫ ‫ﺩﻻ ﺷﺒﻬﺎ ﻧﻤﻲﻧﺎﻟﻲ ﺑﻪ ﺯﺍﺭﻱ

ﺳﺮ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻪ ﺑﺎﻟﻴﻦ ﻣﻲﮔﺬﺍﺭﻱ

ﺗﻮ ﺻﺎﺣﺐﺩﺭﺩﻱ ﻧﺎﻟﻪ ﺳﺮ ﻛﻦ

ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﻲﺩﺭﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻱ

‫ ‫ﺑﻨﺎﻝ ﺍﻱ ﺩﻝ ﻛﻪ ﺭﻧﺠﺖ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ

ﺑﻤﻴﺮ ﺍﻱ ﺩﻝ ﻛﻪ ﻣﺮﮔﺖ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ

ﺩﻟﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭﺩ ﺧﻴﺰﺩ

ﺑﺴﻮﺯﺩ، ﻋﺸﻖ ﻭﺭﺯﺩ، ﺍﺷﻚ ﺭﻳﺰﺩ

‫ﻣﺒﺎﺩ ﺁﻥ ﺩﻡ ﻛﻪ ﭼﻨﮓ ﻧﻐﻤﻪﺳﺎﺯﺕ

 ﺯ ﺩﺭﺩﻱ ﺑﺮ ﻧﻴﺎﻧﮕﻴﺰﺩ ﻧﻮﺍﻳﻲ

ﻣﺒﺎﺩ ﺁﻥ ﺩﻡ ﻛﻪ ﻋﻮﺩ ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩﺕ

ﻧﺴﻮﺯﺩ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﻱ ﺁﺷﻨﺎﻳﻲ 

 

 

‫ﺗﺼﻨﻴﻒ: ﻧﺴﻴﻢ ﻭﺻﻞ

ﻛﻼﻡ: ﺭﻫﻲ ﻣﻌﻴﺮﻱ

 

‫ﻧﺴﻴﻢ ﻭﺻﻞ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﺎﻥ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ

 ﺑﻬﺎﺭ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺑﺮﮒ ﺧﺰﺍﻥ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ

‫ﺑﻪ ﻣﻦ ﻛﻪ ﺳﻮﺧﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﺍﻍ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺧﻮﻳﺶ

ﻓﺮﺍﻕ ﻭ ﻭﺻﻞ ﺗﻮ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ

‫‫ﺯ ﻓﻴﺾ ﺍﺑﺮ ﭼﻪ ﺣﺎﺻﻞ ﮔﻴﺎﻩ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺭﺍ

ﺷﺮﺍﺏ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩﺟﺎﻡ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ

معرفي تصنيف هاي آلبوم خزان

معرفي تصنيف هاي آلبوم خزان

خواننده استاد محمد رضا شجريان

 

 

تصنیف: هزار دستان به چمن

دستگاه: چهارگاه

شعر: امیر جاهد

آهنگ: امیر جاهد

 

هزاردستان به چمن      دوباره آمد به سخن

كه ای خسته از رنج دی      ببین جشن‌گلهای من
بکن دل ز نقدینة جان      بنه درکف می فروش

کنارگل و لاله      دو جامی بزن

بنوش و چشم از مهر و مه بپوش      مکش منت آسمان به‌دوش

مده دست و با دست بی‌نمک      نمک جز لب با نمک

جزای‌کردارستم‌پیشه‌گان‌دهد نفخةصور

دوای‌درد دل‌دلدادگان بود شورونشور

بسوزد از شر بشر یکسر      خشک و تر      نماند آخر زین حیوان اثر

نیرزد این جهان به دین      که بهر دل ، دل شکنی
برون کنی پیراهنی از تنی
 
مکن این طنازی با ما      عبث به خود می‌نازی جانا

از این بلند پروازی دانم      کاخر شکار بازی جانم
 
همه شب سر بردن به یک دل دوجا      نگران‌کین دوران نماند به‌جا
تومشو مایةآوارگی‌دست من ودامان‌تو    بنما چارة بی‌چارگی ما وعهد وپیمان‌تو
ریشه‌گر حاصلش این بارنیست      تو مده لاله دگر خار چیست
جاهد این میکده را آب گرفت      کس در این معرکه هشیار نیست

 

 

 

تصنیف: به یاد داری ماه من

دستگاه: شور (شهناز)

شعر: قديمي

 آهنگ: منسوب به سماع حضور

به یاد داری ماه من
به یاد داری ماه من
كه روزگاری جانم كه روزگاری
عنان نازت ماه من
عنان نازت ماه من
به نی سواری جانم به نی سواری
به كف گرفتم ماه من خدا دلم به عجز گفتم شاه من
به كف گرفتم ماه من خدا دلم به عجز گفتم شاه من

قدم به چشمم ماه من
قدم به چشمم ماه من
تو كی گذاری جانم تو كی گذاری
قدم به چشمم ماه من
تو كی گذاری شاه من

 

 

تصنیف: باد صبا

دستگاه: همايون (شوشتري )

شعر : محمدتقی بهار

 آهنگ : حسام السلطنه جهانگیر مراد

باد صبا بر گل گذر کن      گل گذر كن

 از حال گل ما را خبر کن      نازنین ما را خبر کن

 با مدعی کمتر بنشین      نازنین ای مه جبین

 بیچاره عاشق ، ناله تا کی ، ناله تا کی

 یا دل مده یا ترک سرکن ، ترک سرکن

 شد خون فشان چشم تر من      پر خون دل شد ساغر من

       ای یار عزیز مطبوع و تمیز      در فصل بهار با ما مستیز

       آخر گذشت آب از سر من       ببین چشم تر من

 گل چاک غم بر پیرهن زد      پیرهن زد ، پیرهن زد

 ازغیرت آتش درچمن زد      درچمن زد ، درچمن زد

  بلبل چو من شد در چمن      دستانسرا بهر وطن

دیدی که ظالم  تیشه‌اش را          آخر به پای  خویشتن زد

 

تصنیف: خسته پر

دستگاه:  نوا

شعر: قدیمی

 آهنگ: قديمي

آي به تو مشغول بود خاطر ارباب نظر
شده كاسد همه بازار نكويان دگر
تومگر تومگر شاه پري‌ روياني
تومگر تومگر ماه نكوروياني
آه از اين طره مويت
آه از اين جلوه رويت
من بيچاره
زدم عمري دركعبه كويت
من آواره
شدم خسته پر از تير عدويت
من بيچاره
زدم عمري دركعبه كويت
من آواره
شدم خسته پر از تير عدويت
آه از آن برق نگاهت
آه از آن چشم سياهت
آه از آن چشم سياهت

 

تصنیف: ای کبوتر

دستگاه: شور (ابوعطا)

شعر:ملك الشعرا بهار

آهنگ: حسام السلطنه جهانگير مراد

ای کـبوتر از آشیان کرانه کردی

بی سبب چرا ترک آشیانه کردی
یادی از رفـــــــیقان آشنا نکردی

زین مکان که با عاشــقان درآن چمیدی از آن چه دیدی
ناگهان چرا ســــــوی دیگران پریدی
ترک یار نالان و تـــرک خانه کردی

بد گــــــــمان گـــــــــشتم بر تو باری

بـــــی وفــــــــــــا نــــبودی به یاری
در کف بازان شکاری به صد زخم کاری همانا دچاری
از فراقت من می کنم شیون
دلــــــبر من نگارین پر من
کــی بود جانا کز وفا گردی

هــــــمسر من نشینی بر من

 

تصنیف: باد خزان

دستگاه: افشاري

شعر: محمدتقی بهار

آهنگ: درويش خان

باد خزان وزان شد
جلوه ی گل نهان شد
طلایه ی لشکر خزان
از دو طرف عیان شد
چو ابر بهمن ز چشم من
چشمه ی خون روان شد
ناله ها مرغ سحر در غم آشیان زد
آشیان سوخته بود، مشعله در جهان زد
خدای من مشعله در جهان زد
خدا خدا داد، داد
زدست استاد داد
که بسته رخ شاهد مه لقا را
فغان و فریاد باد، ز جور صیاد باد
که داده فتوای فنای ما را

سوی بی دلان نظر نداری
و ز اسیر خود خبر نداری
من چه کنم از غم بی قراری
خسته شد دگر دیده ز بیداری
بیا مه من
رویم از این ورطه ی جانسپاری

 

تصنیف: اشک مهتاب

دستگاه: دشتی

شعر: سياوش كسرايي

آهنگ: حسن يوسف زماني

(درآمد)
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست

همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

(بیات راجع)
کنار چشمه‌ای بودیم در خواب

تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جام گوارا

تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

(عشاق)
تن بیشه پر از مهتابه امشب

پلنگ کوه‌ها در خوابه امشب

به هر شاخی دلی سامون گرفته

دل من در تنم بی‌تابه امشب

دل من در تنم بی‌تابه امشب

(درآمد)
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست

همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

 

تصنیف: چشم نرگس

دستگاه: دشتی

شعر: شوریده اعمی شیرازی (فصیح الملک)

آهنگ: قدیمی منسوب به علی اکبر شیدا

درآمد دشتي
خواهم که بر (زلفت) (هردم زنم شانه)
ترسم پریشان کند بسی حال هر کسی چشم نرگست (دیوانه دیوانه)

بند دوم: درآمد دشتی
خواهم بر ابرویت (رویت) (هر دم کشم وسمه)
ترسم که مجنون کند بسی مثل من کسی چشم نرگست (دیوانه دیوانه)
ورود به دیلمان
یک شب بیا منزل ما حل کن دو صد مشکل ما ای دلبر خوشگل ما
فرود به درآمد دشتی
دردت بجان ما شد روح و روان ما شد

بند سوم و چهارم، عینا تکرار بند یکم و دوم است اما شعر آن‌ها متفاوت است.
خواهم که بر (چشمت) (هر دم کشم سرمه)
ترسم پریشان کند بسی حال هر کسی چشم نرگست (مستانه مستانه)
خواهم که بر (رویت) (هر دم زنم بوسه)
ترسم که نالان کند بسی مثل من کسی چشم نرگست (جانانه جانانه)
یک شب بیا منزل ما حل کن دو صد مشکل ما ای دلبر خوشگل ما
دردت به جان ما شد روح و روان ما شد

 

تصنیف: چهره به چهره

دستگاه: نوا

شعر : زرین تاج برغانی قزوینی ( طاهره قرة العین )

آهنگ: قديمي

گر بتو  افتدم  نظر  چهره  به چهره  رو به رو

شرح  دهم   غم  ترا   نکته  به  نکته  مو  به   مو

از  پی  دیدن  رخت    همچو  صبا     فتاده ام

کوچه به کوچه، در به در،خانه به خانه، کو به کو

دور دهان  تنگ  تو ، عارض عنبرین  خطت

غنچه به غنچه ، گل به گل ، لاله به لاله ، بو به بو

می رود  از فراق  تو  خون دل از دو دیده ام

دجله به دجله، یم به یم، چشمه به چشمه، جو به جو

مهر  ترا  دل  حزین    بافته  بر  قماش  جان

رشته به رشته ،  نخ به نخ ،  تار به تار،  پو به  پو

در دل خویش"طاهره"گشت و نجست جز ترا

صفحه به صفحه، لا به لا، پرده به پرده ، تو به تو

 

تصنيف : مارا

دستگاه : نوا

شعر:  سعدی

آهنگ : قديمي

ما را همه شب نمی برد خواب                       ای خفته ی روزگار دریاب

در بادیه تشنگان بمردند                                وز حله به کوفه می رود آب

ای سخت کمان سست پیمان                       این بود وفای عهد اصحاب

خارست به زیر پهلوانم                                  بی روی تو خوابگاه سنجاب

ای دیده ی عاشقان به رویت                         چون روی مجاوران به محراب

من تن به قضای عشق دادم                         پیرانه سر آمدم به کتاب

زهر از کف دست نازنینان                              در حلق چنان رود که جلاب

دیوانه ی کوی خوبرویان                                دردش نکند جفای بواب

سعدی نتوان به هیچ کشتن                          الا به فراق روی احباب