معرفی ردیف های آواز آلبوم سر عشق

دستگاه : ماهور

سه تار: پرویز مشکاتیان

نی: محمد موسوی

سال اجرا: ۱۳۶۱

سال انتشار:۱۳۶۵

آواز:سر عشق

كلام : سعدي

۱ هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

 درآمد ماهور

۲ به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم، نه عقل ماند و نه هوشم

 گشایش

۳ حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد

دگر نصیحت مردم، حکایت است به گوشم

 شکسته

۴ مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی

که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

 خاوران

۵ من رمیده دل آن به که در سماع نیایم

که گر به پای درآیم، به در برند به دوشم

 دلکش

۶ بیا به صلح من امروز در کنار من امشب

که دیده خواب نکرده است از انتظار تو دوشم

 قرچه

۷ مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم

که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

 رضوی

۸ مرا مگوی سعدی طریق عشق رها کن

سخن چه فایده گفتن، چو پند می‌ننیوشم

 رضوی فرود در ماهور

به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل

که گر مراد نیابم، به قدر وسع بکوشم

فرود ماهور

مشخضات عروضی:

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف

آوازدوبيتي

كلام:باباطاهر

۱ بود درد مو و درمونم از دوست

بود وصل مو و هجرونم از دوست

اگه قصابم از تن واکره پوست

جدا هرگز نگرده جونم از دوست

نیریز

۲ خوشا آنان که سودای تو دیرن

که سر پیوسته در پای تو دیرن

به دل دیرم تمنای کسانی

که اندر دل تمنای تو دیرن

بوسلیک

۳ گلی که خم بدادم پیچ و تابش

به آب دیدگونم دادم آبش

بدرگاه الهی کی روا بی

گل از مو دیگری گیره گلابش

نوعی درآمد بر ماهور

۴ خداوندا مو بیزارم از این دل

شو روزان در آزارم از این دل

ز بس نالیدم از نالیدن کس

ز مو بستون که بیزارم از این دل

داد

مشخصات عروضی:

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن

بحر: هزج مسدس محذوف



تصنيف:رازپنهان

كلام: حافظ

 

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

شايد که بازبینیم دیدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل

هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند

اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر جام می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

اي شيخ پاكدامن معذور دارمارا



 

آواز: بي قرار

كلام: مولانا

 

۱ در هوایت بی قرارم روز و شب

سر ز پایت بر ندارم روز و شب

مثنوی

۲ روز و شب را همچو خود مجنون کنم

روز و شب را کی گذارم روز و شب

مثنوی

۳ جان و دل می خواستی از عاشقان

جان و دل را میسپارم روز و شب

مثنوی

۴ تا نیابم آنچه در مغز من است

یک زمان سر نخارم روز شب

مثنوی

۵ تا که عشقت مطربی آغاز کرد

گاه چنگم گاه تارم روز و شب

مثنوی

۶ ای مهار عاشقان در دست تو

در میان این قطارم روز و شب

مثنوی

۷ زان شبی که وعده دادی روز وصل

روز و شب را می شمارم روز و شب

مثنوی

۸ بس که کشت مهر جان تشنه است

ز ابر دیده اشکبارم روز و شب

مثنوی

مشخصات عروضی:

رمل مسدس محذوف


ﺗﺼﻨﻴﻒ: ﻋﺸﻖ ﺗﻮ

ﻛﻼﻡ: ﻋﻠﻲﺍﻛﺒﺮ شيدا

ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺁﺗﺶ ﺟﺎﻧﺎ ﺯﺩ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻣﻦ

ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻏﻢ ﺩﺍﺩ ﺁﺧﺮ ﺁﺏ ﻭ ﮔﻞ من

ﺭﻭﻱ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﺩﻳﺪﻩﺩﻝ ﺑﻬﺘﺮ ﺯ ﻟﻴﻠﻲ

شد ﺑﻨﺪ ﺯﻧﺠﻴﺮ ﺩﺍﻡ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺩﻝ من

ﻭﺻﻞ ﺗﻮ ﻣﺸﻜﻞ ﻣﺸﻜﻞ، ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ آسان

ﻳﺎﺭﺏ ﻛﻦ ﺁﺳﺎﻥ ﺍﺳﺎﻥ، ﺍﻳﻦ ﻣﺸﻜﻞ ﻣﻦ