معرفی ردیف های آواز آلبوم بي تو بسر نمي شود

دستگاه : نوا ، آواز كرد بيات

خوانندگان: محمدرضا شجریان و همایون شجریان

تار: حسین علیزاده

کمانچه: کیهان کلهر

تنبک: همایون شجریان

سال اجرا: ۱۳۷۹

سال انتشار: ۱۳۸۱

 

آواز: بي تو بسر نمي شود

غزل : مولوي جلاالدين بلخي 

 

۱الف ۱ب بی همگان بسر شود بی تو بسر نمی شود

داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود

۱الف درآمد شود ۱ب درآمو نوا

۲ دیده ی عقل مست تو چرخه چرخ پست تو

گوش طرب به دست تو بی تو بسر نمی شود

گردانیه

۴ جان ز تو جوش می کند دل ز تو نوش می کند

عقل خروش می کند بی تو بسر نمی شود

نیشابورک نغمه

۷ خمر من و خمار من باغ من و بهار من

خواب من و قرار من بی تو بسر نمی شود

نهفت

۶ جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی

آب زلال من تویی بی تو بسر نمی شود

نهفت

۳ و ۹ گاه سوی جفا روی گاه سوی وفا روی

آن منی کجا روی بی تو بسر نمی شود

۳ گردانیه ۹ فرود به درآمد

۵ دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی

این همه خود تو می کنی بی تو بسر نمی شود

نیشابورک نغمه

۸ بی تو اگر بسر شدی زیر جهان زبر شدی

باغ ارم سقر شدی بی تو بسر نمی شود

نهفت

۱۰ بی تو نه زندگی خوشم بی تو نه مردگی خوشم

سر ز غم تو چون کشم بی تو بسر نمی شود

رهاب

گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم

ور بروی عدم شوم بی‌تو به سر نمی‌شود

 

گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من

مونس و غمگسار من بی‌تو به سر نمی‌شود

 

هر چه بگویم ای صنم نیست جدا ز نیک و بد

هم تو بگو به لطف خود بی‌تو به سر نمی‌شود

 

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن

بحر: رجز مثمن مطوی مخبون

 

 تصنيف: مطرب دل

كلام : مولانا

با من صنما دل یک دله کن

گر سر ننهم آنگه گله کن

مجنون شده‌ام از بهر خدا

زان زلف خوشت یک سلسله کن

سی پاره به کف در چله شدی

سی پاره منم ترک چله کن

مجهول مرو با غول مرو

زنهار سفر با قافله کن

ای مطرب دل زان نغمه خوش

این مغز مرا پرمشغله کن

ای زهره و مه زان شعله رو

دو چشم مرا دو مشعله کن

ای موسی جان شبان شده‌ای

بر طور برو ترک گله کن

نعلین ز دو پا بیرون کن و رو

در دست طوی پا آبله کن

تکیه گه تو حق شد نه عصا

انداز عصا و آن را یله کن

فرعون هوا چون شد حیوان

در گردن او رو زنگله کن

 

آواز : ره ميخانه

غزل : عطار نيشابوري

 

۱ ره میخانه و مسجد کدام است

که هر دو بر من مسکین حرام است

حاجیانی

۲ نه در مسجد گذارندم که رندم

نه در میخانه که این خمار خام است

درآمد دشتی

۳ میان مسجد و میخانه راهی است

بجویید ای عزیزان که این کدام است

دیلمان

۴ به میخانه امامی مست خفته است

نمی دانم که آن بت را چه نام است

درآمد دشتی

۵ مرا کعبه خرابات است امروز

حریفم قاضی و ساقی امام است

درآمد دشتی

۶ برو عطار گه او خود می شناسد

که سرور کیست و سرگردان کدام است

فرود به شور

 

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن

بحر: هزج مسدس محذوف

 

 آواز : شيداي گيتي

غزل : حافظ

 

چندان که گفتم غم با طبیبان

درمان نکردند مسکین غریبان

آن گل که هر دم در دست بادیست

گو شرم بادش از عندلیبان

یا رب امان ده تا بازبیند

چشم محبان روی حبیبان

درج محبت بر مهر خود نیست

یا رب مبادا کام رقیبان

ای منعم آخر بر خوان جودت

تا چند باشیم از بی نصیبان

حافظ نگشتی شیدای گیتی

گر می‌شنیدی پند ادیبان

 

 

  تصنيف : دل ديوانه

 كلام : بابا طاهر

دل ديوانه ام ديوان تر شي     خراب خانه ام ويرانه تر شي

كشم آهي كه گردون را بسوجم    كه آه سوته ديلان كارگر شي

 

هر آن باغي كه نخلش سر به در بي      مدامش باغبون خونين جگر بي

ببايد كندنش از بيخ و از بن       مگر بارش همه لعل و گهر بي

 

ز هجرانت هزار انديشه ديرم      هميشه زهر غم در شيشه ديرم

ز ناسازي بخت  و گردش چرخ       فغان و آه و زاري پيشه ديرم

 

 

آواز : خورشيد

غزل : عطار نيشابوري (مثنوي نوا)

 

۱ چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود

چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود

شاه ختایی

۲ گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما

جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود

شاه ختایی

۳ دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده ایی

این چنین طراری ات با من مسلم کی شود

شاه ختایی

عهد كردي تا من دلخسته را مرهم كني

چون تو گويي يا كني اين عهد محكم كي شود

-

۴ چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست

این چنین دلخستگی زایل به مرهم کی شود

شاه ختایی

۵ غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم

تا تو از در درنیایی از دلم غم کی شود

شاه ختایی

۶ خلوتی می بایدم با تو زهی کار کمال

ذره ایی هم خلوت خورشید عالم کی شود

شاه ختایی

نیستی عطار مرد او که هر تر دامنی

گر به میدان لاشه تازد رخش رستم کی شود

 

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

بحر: رمل مثمن محذوف

 

 

 

 تصنيف : بي تو بسر نمي شود

كلام : مولانا

بی همگان بسر شود بی تو بسر نمی شود

داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود

دیده ی عقل مست تو چرخه چرخ پست تو

گوش طرب به دست تو بی تو بسر نمی شود

جان ز تو جوش می کند دل ز تو نوش می کند

عقل خروش می کند بی تو بسر نمی شود

خمر من و خمار من باغ من و بهار من

خواب من و قرار من بی تو بسر نمی شود

جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی

آب زلال من تویی بی تو بسر نمی شود

گاه سوی جفا روی گاه سوی وفا روی

آن منی کجا روی بی تو بسر نمی شود

دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی

این همه خود تو می کنی بی تو بسر نمی شود

بی تو اگر بسر شدی زیر جهان زبر شدی

باغ ارم سقر شدی بی تو بسر نمی شود

بی تو نه زندگی خوشم بی تو نه مردگی خوشم

سر ز غم تو چون کشم بی تو بسر نمی شود

گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم

ور بروی عدم شوم بی‌تو به سر نمی‌شود

گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من

مونس و غمگسار من بی‌تو به سر نمی‌شود

هر چه بگویم ای صنم نیست جدا ز نیک و بد

هم تو بگو به لطف خود بی‌تو به سر نمی‌شود