آلبوم چهره به چهره
معرفی ردیف های آواز آلبوم چهره به چهره
دستگاه : نوا
گروه شيدا
تكنواز سه تار : محمد رضا لطفي
بربط: صدوقي آسا
كمانچه: منتظري
كمانچه: منظمي
ني: عبدالنقي افشار نيا
رباب : طلوعي
سنتور: پشنگ كامكار
تنبک : ارژنگ كامكار
دف : بيژن كامكار
سال اجرا: 1356 حافظيه شيراز
سال انتشار: 1377
آواز: آتش نهفته
غزل : حافظ
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت
درآمد نوا
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
نيشابورك
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت
حزين ، نهفت
میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
گردانيه
آسوده بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
بيات راجع ، نهفت
آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت
کاتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت
عراق
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنهها که دامن آخرزمان گرفت
بيات راجع وعشاق، عشاق اشاره به گردانيه فرود به درآمد، حزين و فرود
می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت
نهفت ، عراق
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
حسيني ، نهفت
فرصت نگر كه چوفتنه در عالم اوفتاد
صوفي به جام مي زدو از غم كران گرفت
-
حافظ چو آب لطف ز نظم تو میچکد
حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت
رهاب
مشخصات عروضی:
وزن: مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن
بحر: مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوف
تصنيف : چهره به چهره
كلام: زرين تاج قزويني (طاهره قره العين)
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
ساقي باقي از وفا باده بده سبو سبو
مطرب خوش نواي را تازه به تازه گو بگو
می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو
از پی ديدن رخت همچو صبا فتادهام
خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو
دور دهان تنگ تو عارض عنبرين خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو
ابرو و چشم و خال تو صيد نموده مرغ دل
طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو
مهر تو را دل حزين بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو
در دل خويش "طاهره" گشت و نديد جز تو را
صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو
تصنيف : حله به كوفه
كلام :سعدي
ما را همه شب نمیبرد خواب
ای خفته روزگار دریاب
در بادیه تشنگان بمردند
وز حله به کوفه میرود آب
ای سخت کمان سست پیمان
این بود وفای عهد اصحاب
خارست به زیر پهلوانم
بی روی تو خوابگاه سنجاب
ای دیده عاشقان به رویت
چون روی مجاوران به محراب
من تن به قضای عشق دادم
پیرانه سر آمدم به کتاب
زهر از کف دست نازنینان
در حلق چنان رود که جلاب
دیوانه کوی خوبرویان
دردش نکند جفای بواب
سعدی نتوان به هیچ کشتن